دوران شیرین!!! دانشجویی پرستاری شازند 91
| ||
|
امروز یه داستانی رو براتون میزارم از شیخ بهلول عادل و دانا. آقا دمتون گرم اگه تو یه مجلسی جاتون نیست نرید و اگه هم رفتید دیدید جاتون نیست از اونجا برید بیرون تا فکرتون تغییر نکنه و مثل اونا نشید. روزي بهلول، پيش خليفه " هارون الرشيد " نشسته بود . جمع زيادي از بزرگان خدمتخليفه بودند. طبق معمول ، خليفه هوس كرد سر به سر بهلول بگذارد. در اين هنگام صداي شيعه اسبي از اصطبل خليفه بلند شد. خليفه به مسخره به بهلول گفت:برو ببين اين حيوان چه مي گويد، گويا با تو كاردارد. بهلول رفت و بر گشت و گفت:اين حيوان مي گويد: مرد حسابي حيف از تو نيست با اين" خر ها "نشسته اي. زودتر از اين مجلس بيرون برو. ممكن است كه :" خريت " آنها در تو اثر كند. نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |